مخفی بدخشی، شاه دخت آواره
شاه بیگم سیده مخفی بدخشی، دختر میرمحمود شاه عاجزمیری از سلسله میرهای بدخشان در سال ۱۲۵۵خورشیدی در حالی که خانوادهای وی در تبعید سیاسی به سر میبُرد، در شهر تاشقرغان به دنیا آمد.
میرمحمود شاه عاجز، پدر مخفی بدخشی با آن که یک سیاستمدار آواره بود، شخصیت دانشمند، شاعر و نویسندهای خوبی نیز پنداشته میشد که گفته میشود دیوان اشعارش زیر نام «چار باغ شاهی» آمادهای چاپ بود، ولی متاسفانه تا امروز اقبال چاپ را نیافت. میر محمود شاهِ تاجیک تبار و پارسی زبان که نسبش به میر یاربیک خان، اساسگذار اُمرای مستقل سدهای اخیر بدخشان بود، میرسد. شناسنامهای مخفی بدخشی در هفت نسل به میر یاربیکخان و یازده نسل به سید جلال بخاری معروف به مخدوم اعظم از اقوام سادات شهر بخارا بودهاست، میباشد؛ اما مادر مخفی بدخشی «بی بی جهان» نام داشت که از تبار ازبک بوده است.
مخفی بدخشی این شاعر آوارهای پارسی زبان، تحصیلات ابتدای را در نزد پدر دانشمند و برادرانش که میرمحمد شاه غمگین و میر سهراب شاه سودا نام داشتند و هر دو نیز شاعر بودند، به گونهای خصوصی فرا گرفت.
مخفی بدخشی هنوز کودک بود که پدرش درشهر تاشقرغان وفات نمود و خانوادهای مخفی در سال ۱۲۹۸ قمری عازم بدخشان گردید. در این زمان بود که عبدالرحمان خان، شاه فاشیست و مستبد آن روزگار، فامیل مخفی بدخشی را به کابل تبعید نمود و به قول محمد طاهر بدخشی «بعد از سه ماه زندگی در کابل این خانواده فاضل ولی رنج دیده را به قندهار تبعید سیاسی نمودند.»
مخفی بدخشی بیست سال تمام با خانوادهاش در قندهار تبعید سیاسی بود و در این بیست سال خواندن کتابهای دینی، ادبی و تاریخی را در نزد برادرش غمگین، به گونهای علمی آموخت و برای اولینبار در قندهار به سرایش پرداخت.
خوشا سیر بهار قندهار و دوستان با هم
که میگشتیم در گُرد چمن آهسته آهسته
مخفی بیست و شش ساله بود که از قندهار وارد کابل شد و در کابل به آموختن کتابهای بزرگ ادبی و آثار شاعران بزرگ پارسی زبان، چون: حافظ شیرازی، بیدل، سعدی، رابعه بلخی، مخفی هندی و دگر بزرگان زبان پارسی – دری پرداخت که گفته میشود شعر وی در کابل به پختهگی تام رسیده بود.
مخفی در مورد جهان و راز پیداییش و فنای موجودات به فلسفه لا ادری «من نمیدانم» که بخشی از بینش شکاکیت است، متوسل شده بود. که عمرخیام را بدان منسوب میدانند.
او در کابل با محجوبه هروی، شاعر معاصر و هم دورهای خود از طریق ارسال نامه و سرودههایش در ارتباط بوده است.
مخفی در کابل در دورهای پر شور جوانیاش خواستگارهای زیادی داشت، اما او سخت دل باختهای پسر عمواش سید مشرب بود که در بدخشان میزیست.
شام هجران بسکه یاد از لعل خندان میکنم
در خیالش ملک کابل را بدخشان میکنم
کاکل مشکین او یک شب به خواب آمد مرا
عمرها تعبیر آن خواب پریشان میکنم
و سید مشرب نیز از دوری معشوق خود، همیشه در بستر مریضی میسوخته است، اما زندگی هیچ گاهی برای این دو دل داده فرصت رسیدن را نداده و سید مشرب در عمر جوانی جهان فانی را بدرود گفته است.
مخفی بدخشی تا پایان عمر در فراق معشوق خود سوخته ولی هرگز با کسی دگر ازدواج نکرده است. فی الواقع از جمله خواستگارهایش، یکی آن عارف چاه آبی بوده است که در وصف مخفی شعرهای نیز سروده است.
نهاده داغ به دل های ناتوان مخفی
رسانده تیر خطاها به استخوان مخفی
یا:
به تصویر جمالش پنجه بهزاد میلرزد
ز تحریک دو زلف عنبرینش باد میلرزد
زمانی که امیر امان الله خان، شاه جوان افغانستان به کُرسی قدرت نشست، زندانیهای دورهای پدر و پدرکلان خود را آزاد نمود و نیز شیپور آزادی را برای تبعیدیان به صدا درآورد که خانوادهای مخفی بدخشی هم مشمول این رویداد بود.
بعد از ۳۷ سال آوارگی که مخفی در آن زمان ۴۳ ساله بود، دوباره به بدخشان بازگشت نمود. مخفی بدخشی سالهای سال آرزوی دیدن زادگاه اصلی اش را در دل می پرورانید، بانو مخفی در اولین دیدار بعد از بازگشت، غزلی زیبایی را با شور و حال خاص چنین سروده است:
عمریست که بودم به دل ارمان بدخشان
صد شکر رسیدم به گلستان بدخشان
…رفتند حریفان همه از دهر و بمانده
این عاجز بیچاره ز شاهان بدخشان
مخفی در کنار رود کوکچه در روستای «قره قوزی» از چوب نی، کپهتی خسی ساخته بود و تا آخر عمر، در آن کلبهای فقیرانه زیسته است که خود در آن مورد چنین سروده است:
گر چه مسکین و غریبم بوریای خویش را
کی برابر بر فراش تخت شاهان میکنم
مخفی بدخشی ملکهیی از نسل شاهان بدخشان، در زندهگی پُر از فراز و فرود خود رنجهای بی شماری را بابت شاهان فاشیست و متعصب متقبل شد و نیز در دورههای مختلف زندگی خود، عزیزان خوبی خود را که همانا پدرش میر محمود شاه عاجز، مادرش بی بی جهان، برادرانش میر محمد شاه غمگین، میر سهراب شاه سودا و معشوقاش سید مشرب را نیز از دست داد.
و سرانجام در ۲۶ جدی سال ۱۳۴۲ خورشیدی مطابق سوم رمضان ۱۳۸۳ قمری در روستای قره قوزی به عمر ۸۵ ساله گی چشم از جهان فروبست و در نزدیک منزلش در پهلوی سرک عمومی کشم فیض آباد، به خاک سپرده شد.
شاعران و نویسندگان پارسی زبان از جمله شادروان غلام حبیب نوابی شایق جمال، سیدمحمود کنری، وسیمه عباسی، پاییز حنیفی، بارق شفیعی، عبدالاحد بارکزی و از شاعران بدخشان میرمحمد نبی واصف، مولوی عبدالحی درایمی، میر بهادر واصفی و دیگران در مورد وی مرثیههای زیادی سروده اند و در کابل، بدخشان و جاهای دگر از این شاعر بلند آوازه یاد وارهها و محفلهای را بر پا کردهاند و نیز دبیرستانی را در بدخشان، موسسه تحصیلات نیمه عالی، چاپ خانه و ماهنامه که ارگانی نشراتی ریاست امور زنان استان بدخشان میباشد، به نام این بانوی عزیز در بدخشان و همچنان دبیرستانی در کابل نامگذاری نمودهاند.
مخفي به رسم پيشينيان کوشيده است تا ۶۵ غزل خويش را با تمام حروف الفباي عربي مقفي يا مردف سازد تا وانمايد که طبع وي اين يارايي را دارد که غزل هايش براي بيست و هشت حرف الفبا ، قافيه و رديف داشته باشد.
غزلهاي او به حوزهای شعر تغزلي تعلق مي گيرند؛ آواي دل اند و سرشار از شور عاطفي و عاشقانه اگرچه غالب موتيف هاي اين غزلها تکراري اند اما شيوهای کاربرد آنها، صور خيال تازه مي آفريند. بيشترين بهرهگيري وي از تشبيه و مبالغه است و گاهي هم با زبان ساده و دور از ابهام ميتواند زیبایی بیافریند.
معشوق در شعر مخفي ويژگي هاي جنس مخالف او را دارد و در واقع همان معشوق غالب سخنوران مرد است يوسف گونه است ؛ موجودي است با دستار وخط نورسيده بر رخسار.
آن يوسف من تا شده (مخفي) زبرم دور
ايـــــن کلبهای تنها شــــــده بيت الحزن من
مخفی بدخشی نامی است که در قطار بانو شاعران زبان پارسی- دری، یاد میشود والقصه یک دیوان اشعار از وی به جا مانده است.
نویسنده: قدسیه امینی