اخبار گوهرشادزن و ادبیات

لیلا صراحت؛ شاعری که در تاریکی‌های تاریخ، روشنی آفرید!

«لیلا» نام داشت و «صراحت روشنی» تخلص می‌کرد. بانویی شاعر، نویسنده‌ای روشن‌فکر، روزنامه‌نگاری خوش‌قلم و به باور بسیاری‌ها از برجسته‌ترین چهره‌های مبارز روشن‌گر و دگراندیش تاریخ معاصر افغانستان.

لیلا از بانوانی است که در افغانستان و در دامان شعر فارسی پرورش یافت و سربلند کرد و توانست در صدایش صفات بلند انسانی را به خوبی حفظ کند.

لیلا در سال ۱۳۳۷ خورشیدی در «چاریکار» متولد شد، پدرش «سرشار روشنی» مبارز، روشن‌فکر و روزنامه‌نگار بود. ظاهراً میراث روشن‌فکری و مبارزه از پدرش برای لیلا به ارث مانده‌ بود.

به قول اکرم عثمان چراغ زندگانی  پدر لیلا صراحت سرانجام به وسیله نظام حاکم آن زمان خاموش شد و این خاموشی به باور آقای عثمان، ضایعه‌ای بر پیکر روشن‌فکری نوپای افغانستان بود.

لیلا در اواسط دهه ۵۰ خورشیدی در لیسه ملالی از مکتب فارغ و در سال ۱۳۵۹ وارد دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه کابل و از همان‌جا فارغ‌التحصیل شد.

پنج سال مشغول آموزگاری در لیسه ملالی بود و در سال ۱۳۵۰ به جهان شعر و شاعری روی آورد. با ذوق شاعرانه‌ای که داشت شعر لیلا به زودی در نشریات کابل چاپ شد و دیری نپایید که جایگاهش را در جهان شعر زنان افغانستان دریافت.

در سال ۱۳۶۵ سردبیر مجله بانوان به نام «میرمن» شد و پس از آن به عنوان معاون این مجله برگزیده شد.

لیلا صراحت عضویت کانون نویسند‌گان کشور را به دست آورد و سپس به عنوان معاون این کانون برگزیده شد. در سال۱۳۷۲ خورشیدی سمت رییس امور زنان را به دست آورد و در اولین گام مجله «ارشادالنسا» را احیا و چاپ کرد.

لیلا به دلیل مشکلاتی که داشت مهاجر شد و مدتی را در پشاور پاکستان گذراند و در این مدت با وجود تمامی مشکلات، چراغ انجمن فرهنگی «رابعه  بلخی» را روشن نگه‌داشت. سپس از آن‌جا صراحت در سال 1998 میلادی به هالند پناهنده شد و در هالند مدير مسوول فصل نامه «حوا در تبعید» بود.

و تا روزهای آخر به فعالیت‌های فرهنگی و ادبی‌اش ادامه داد.

لیلا صراحت مانند بسیاری از هم‌نسلانش با دردها متولد شد، با دردها زیست، هرگز ازدواج نکرد و در نهایت با تحمل رنج‌های زیاد، با ابتلا شدنش به بیماری سرطان مغز، جانش را از دست داد.

اگر از دریچه مسایل جامعه‌شناسانه به شعر لیلا نگاه شود، جامعه در شعرش از پشت نمادها و تصویرها و کلمه‌ها بازتاب یافته است.

اندیشه‌های سیاسی نیز در فضای شعر لیلا صراحت روشنی به پرواز می‌آیند. هم‌چنین عشق به پیمانه بالایی در شعر لیلا نفس می‌کشد.

شعر لیلا با لحظه‌های سیاه تاریخ عجین بوده و ویژ‌گی‌های زند‌گی او، اشعارش را از تعبیر و تفسیر بی‌نیاز ساخته است. در واقع روح اشعار لیلا را شوریدن بر دنیای ستم‌باره و فریادهای یک ملت رنج‌دیده و کهن‌سال، هم شکل می‌دهد و هم می‌سازد.

لیلا این همه را با زیبایی در قالب شعر عرضه کرده و به همین دلیل،  زبان او فهم و درک را برای همه ساده ساخته است.

وقتی لیلا زبان می‌گشاید، به دنبال نابسامانی‌ها و دربه‌دری‌های مردمش می‌شتابد و برای هر دردی ناله‌ای، صدایی و فریادی منحصر به خودش را می‌برآرد و همه‌ی آن‌ها را به تصویر می‌کشد.

این دردها و ناله‌ها، لیلا را به یک آفرینش‌گر قوی‌پنجه بدل کرده و روح آزاد‌گی‌اش را به کمال پخته‌گی رسانده است.

لیلا در قالب‌های مختلف و متفاوت شعر سروده و در هر واژه‌ شعرش عشق، آزادگی و باور به ارزش‌های انسانی، جذبه و شورانگیزی را می‌توان جستجو کرد.

واصف باختری در وصف شعر لیلا گفته است: «روان من شعر لیلا را می‌پذیرد، روان من مسطح است، روان من ژرفا ندارد که بگویم تا در ژرفای خویش شعر لیلا صراحت روشنی را می‌پذیرد. شعر لیلا صراحت نافذ است، سیلاب خود نمی‌داند که عمقش  چه اندازه است، ولی سیلاب با گذار سنگین خویش سیل می‌آفریند و مسیل را عمق می‌بخشد.»

لیلا صراحت در دهه‎ی ۶۰ از «طلوع سبز» آغاز کرد، فریادش را در «تداوم فریاد» ادامه داد و بعد از آن در دهه‌ی هفتاد، در حالی که از چهره‌های موفق شعر معاصر به حساب می‌آمد «حدیث شب» را سرود و سپس از میان «از سنگ‌ها و آیینه‌ها» سرکشید و فعالیت‌های ادبی‌اش با «روی تقویم تمام سال» به سرانجام رسید.

برخی از شعرهای لیلا شعرهای درخشان‌ و ماندگار اند. لیلا صراحت شاعری بود که ارزش‌های اجتماعی در شعرش جریان می‌یافت.

 

گم کرده آشیانه

من خشک خشک خشکم، تو رودبار جاری

من یک سکوت تلخم، تو یک سحر قناری

من شعله‌ای شکسته، در آستان مغرب

تو یک طلوع سبزی، از شهر شب فراری

من یک شب غمینم، بی‌ماه بی‌ستاره

تو بامداد روشن، تو صبح یک بهاری

در من ترانه‌ها بود، شور جوانه‌ها بود

در تو هوای جنگل در تو صفای یاری

اینک شکسته بالم گم‌نام و بی‌جلالم

گم کرده آشیانه، گم کرده برده باری

پیدا نمایی بازم، ای یار ای نیازم

فریاد کن سکوتم، با شعر بی‌قراری

من سرد سرد سردم، بنشسته چشم در راه

تا تو برایم ای دوست، خورشید را بیاری

تو رفته دور دوری، بیزار از درنگی

من بسته پا درختم، تو رودبار جاری

یکی از کسانی که به دامان شعر پارسی پرورش یافته وسر بلند نموده لیلا صراحت روشنی می‌باشد. بانوی فرهیخته‌ای که شاعر بود وهمواره شاعر ماند.

بنا برگفته‌ای استاد واصف باختری :

شعر صراحت  روشنی از لحظه‌های سیاه  تاریخ سرزمینش و مردمی که سال‌ها به انتظار بهار، عشق‌ها و آرزوهای‌شان به دار تعصب و کینه ورزی آویخته شده و صدایشان برنکشیده می‌میرد ، چنان است که گاه شعرهایش را از هر گونه تعبیر بی نیاز میسازد.

آماج پیام سروده‌های لیلا صراحت شوریدن بر دنیای ستمباره است. لیلا صراحت در این راستا نه تنها با ناله‌های همتبارانش همنوایی می‌کند  بلکه فریاد او خطی تداومی می‌شود بر مدار آزادی، در برابر  دنیای پتیاره که دست و پایش را بسته است و فریادش را تا دور دست‌ها در گلو میبندد.

شعر لیلا صراحت تداوم فریاد ملت کهن سالیست که کمترین زمانی از یورش فرهنگی و چپاول نظامی قبایل  بیابانگرد وجهانگیران در امان بوده است.

در پایان به گونهء فشرده می‌توان لیلا را صراحتی گفت در برابر استبداد ویا روشنیی که همیشه در برابر تاریکی سرود  و ماند گار ترین سروده ها از خود به یادگار گذاشت.

لیلا صراحت روشنی شاعر ، نويسنده و روزنامه نگار مشهور کشور روز چهارشنبه 31 سرطان 1383  در بيمارستانی در هالند در گذشت.

مرثيه يي براي باغ

بيا كه مرثيه‌ء باغ بي بهار سراييم
ز خود رها شده ويراني ديار سراييم
بساط باغ ندارد چو برگ و بار بهاري
نهال اشك بياورده برگ و بار سراييم
پرنده مرثيه خواند نسيم نوحه سرايد
من و تو نيز نشينيم ازين قرار سراييم
هزار حنجره آوا شكسته در دل نايم
هزار پنجره آيينه ، بي غبار سراييم
نگاه گرم شگوفه ! كه پاسخت دهد از مهر؟
در آن ديار كه ما خون و مرگ و نار سراييم
ز انتحار مگو لاله زار خون و شهادت
كه ورد درد به چشم شگوفه بار سراييم

نویسنده: قدسیه امینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا