توقف توسعه علمی و عوامل آن در افغانستان(۲)
نویسنده: مهدی مظفری
در شماره نخست این مقاله به تعریف و مفهومشناسی واژههای کلیدی مقاله پرداختیم. «توسعه» را مجموعهای از پلههای تکاملی دانستیم که باعث تغییر بنیادی در متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و علمی بشر میشود. «علم» یکی دیگر از کلمات کلیدی مقاله بود. این واژه را نظر به دو صنف کلی آن (علوم انسانی و علوم تجربی) تعریف کردیم. شناختیم که علوم انسانی و اجتماعی «داناییمحور» هستند و به خودشناسی و چیستی معنادار انسان در مناسبات انسان با جهان میپردازد، اما «علوم تجربی» به تولید ابزار برای رفع مشکل و مسایل واقعی و ظاهری زندگی انسان میپردازد. واژۀ کلیدی دیگر این نوشتۀ تحقیقی «توسعه علمی» است. این نوع توسعه را مبنای اصناف گوناگون توسعه دریافتیم و گفتیم که در این صنف از توسعه علاوه بر رشد كمّي، نهادهاي اجتماعي نيز متحول خواهند شد، نگرشها تغيير خواهد كرد، توان بهرهبرداري از ظرفيتهاي موجود به صورت مستمر و پويا افزايش خواهد یافت و هر روز نوآوري جديدي انجام خواهد شد.
حال، در شماره ۲ به فصل دوم مقاله میپردازیم. در این شماره از سیر تاریخی تعلیم_تربیه و تحصیلات عالی سخن خواهیم گفت.
۲. پیشینه علمی افغانستان
افغانستان از یک تاریخ غنی علمی-فرهنگی برخوردار است. اگر بخواهیم نگاهی به گذشتۀ علمی این سرزمین داشته باشیم و سیر پیشرفت دانش را در این سرزمین بسنجیم، لازم است سیستم آموزشی و علمی افغانستان را به دو دسته: «غیررسمی» (سیستم آموزشی سنتی یا غیردولتی) و «رسمی» (سیستم آموزشی مدرن یا دولتی) تقسیم کنیم. سیستم «غیررسمی» شامل ارائه آموزش در خانه، در مساجد و مدارس دینی است و معلمان آن علمای دین و روحانیون هستند. در قرنهای گذشته، هنگامی که افغانستان سیستم آموزشی «رسمی» نداشت، مدارس دینی و مساجد علاوه بر آموزش دینی، به دانشآموزان فرصت یادگیری نویسندگی، ادبیات، تاریخ، فلسفه و اخلاق را نیز میدادند (Easar and other, 2023). با این حال، تدریس این دروس رایج نبود و آموزش مدارس دینی به طور گسترده در مورد فقه و معارف اسلامی بود. این سیستم غیررسمی قبل از تأسیس سیستم رسمی به طور گسترده در سراسر کشور به کار گرفته شد و تنها سیستم آموزشی در کشور به حساب میآمد. در بازه زمانی ۱۰ تا ۱۵ قرن، مدارس دینی به عنوان اصلیترین مؤسسات آموزشی کشور، به غنای علمی- فرهنگی افغانستان کمک کردند (همان). در حال حاضر این سیستم غیررسمی هنوز هم در سراسر کشور فعال است. قبل از بیان سرگذشت سیستم علمی-آموزشی مدرن، خوب است وضعیت دانش سنتی در افغانستانِ ماقبل قرن 20 را شرح دهیم.
۲-۱. وضعیت علمی افغانستان از زمان ورود اسلام تا قرن بیست
هنگامی که اسلام وارد افغانستان شد، هیچ نظام اداری مرکزی در این منطقه وجود نداشت. شمال، جنوب، شرق و غرب کشور تحت سلطه آمران محلی قرار داشت. متاسفانه این حاکمان از زبان و فرهنگ واحدی پیروی نمیکردند (حبیبی، ۱۳۶۷، ص۷). همچنین عموم مردم مثل حاکمان، پیرو دینهای زرتشتی، بودایی و هندوئیسم بودند و آموزهها و مناسک مربوط به این ادیان را تعبد میکردند (همان).
با ورود اسلام در افغانستان در قرن هفتم، آموزش و تعلیمات اسلامی جایگزین آموزشهای دینی قبل از خود شد و اسلام نیز به عنوان کیش پذیرفتهشده، جایگزین ادیان زردشتی، بودایی و هندوئیسم شد (کامگار، ۱۳۷۷، ۶). شهرهایی مانند بلخ، غزنی، هرات و غور که امروزه در مرزهای افغانستان قرار دارند، به مراکز آموزشی تبدیل شدند (اصطخری، ۱۳۷۱). در مدرسه دهقاق بن مزاحم (متوفی ۷۲۳م) حدود ۳۰۰۰ دانشآموز وجود داشت. در دوره عباسی، تنها در بلخ ۴۰۰ مدرسه و در هرات ۳۵۹ مدرسه و تکایای اسلامی وجود داشت (واعظ بلخی، ۱۳۵۰). در دوران محمود غزنوی (۹۹۸-۱۰۳۰) بیش از ۵۰ مدرسه توسط دولت و همچنین حدود ۵۰ مدرسه توسط مردم ساخته شد (ایمان، ۲۰۱۳). حاکمان غوری (۱۰۰۰-۱۲۱۵) نیز به تعلیم و تعلّم اهمیت میدادند. در این دوره، آموزش در مدارس ادامه پیدا کرد و مدارس جدیدی در غزنی، بلخ و هرات تاسیس شد.
یکی از دورههای درخشان دانش سنتی در کشور ما مربوط میشود به دوره سلطنت پادشاهان تیموری؛ علت پیشرفت علم و دانش در این دوره، همانا حمایت پادشاهان تیموری مخصوصاٌ تیمور و شاهرخ از علم و معرفت بود. تعداد مدارس و مراکز تعلیم در دورۀ تیموریان بسیار بود. برخی از این مدارس به دست سلاطین و پادشاهان بنا شده بودند. و تعدادی نیز به دست سایر امرا و بزرگان تیموری. مدرسۀ امیر فرمان شیخ که از مقربان شاهرخ بود و به سال ۸۳۴ وفات یافت، یکی از این مراکز است. وی این مدرسه را در هرات ساخت و مدرّسانی نیز در آن گماشت. مدارس دیگری چون مدرسه ملکت آغا، از زنان شاهرخ، در بلخ و مدرسه جلالالدین فیروزشاه در هرات و مدرسه گوهرشاد بیگم و سایر مدارس دیگر در این شهر از جمله مراکز علمی دورۀ تیموریان اند (میرجعفری، ۱۳۸۸، ۱۳۷).
پس از ورود اسلام به افغانستان، برعلاوه تأکید بر آموزش دینی، آموزش علوم تجربی نیز بهطور جدی پیگیری شد. در واقع، ابونصر الفارابی (متوفی۹۵۰)، ابن سینا (متوفی ۱۰۳۷) و ابوریحان بیرونی (متوفی۱۰۶۱) که تأثیر آثارشان در توسعه علوم تجربی بر هیچکس پویشیده نیست، در این منطقه (افغانستان) متولد شدند و تعلیم دیدند (غبار، ۱۳۹۱، ۹۹).
۲-۱. وضعیت علمی افغانستان از آغاز قرن ۲۰ تا ۲۱
در افغانستان، تأسیسات رسمی علمی-آموزشی از زمان اساسگذاری (۱۷۴۷) تا سال ۱۸۷۵ صورت رسمی به خود نگرفته بود. امیر شیرعلیخان پادشاه وقت افغانستان (۱۸۶۸-۱۸۷۸) برای اولین بار در تاریخ افغانستان دو مدرسه رسمی و نیمهعصری را بنا کرد. یکی از آنها برای مردم عادی و دیگری مدرسه نظامی بود (اندیشمند، ۲۰۱۱م)
با شروع قرن بیست تغییراتی در وضع تعلیم و تربیه کشور احساس شد. این تحول زادۀ ارتباط افغانستان با جامعه و کشورهای بیرونی بود. این ارتباط در آغاز در وجود حکومت و حکومتداران خلاصه میشد. از اینرو تعلیم و تربیه عصری برآمده از بیرون، نخست در میان حکومتداران و دولتمردان ترویج گردید. به هر حال، در دوره پادشاه حبیباللهخان (۱۹۰۱-۱۹۱۹) دو مدرسه دیگر به شکل مناسبی شبیه به سیستم آموزشی مدرن تأسیس شد. یکی از این مدارس در سال ۱۹۰۳ تأسیس شد و با ۱۰ معلم افغانستانی و هندی شروع به آموزش کرد. آن را لیسه حبیبیه نامیدند. دومین مدرسه که در سال ۱۹۰۹ تأسیس شد، مکتب حربیه نامیده میشد (کامگار، ۱۳۷۷، ۲۳).
نشانههای جدی توسعه در سیستم تعلیم و تربیه افغانستان پس از سال ۱۹۱۹ دیده میشود، هنگامی که پادشاه امانالله (۱۹۱۹-۱۹۲۹) تحصیلات ابتدایی را برای همه اجباری کرد (نظامنامه اساسی افغانستان، ۱۳۰۹، ۲۱). در این دوره، برای اولینبار وزارت آموزش تأسیس شد، تعداد مدارس متوسطه افزایش یافت، معلمان آلمانی و فرانسوی نیز در مدارس متوسطه کابل استخدام شدند، و برای اولین بار مدارس رسمی و عصری در دیگر ولایات غیر از پایتخت هم باز شد. بهطور کل، تعداد مدارس ابتدایی به ۳۲۲ نفر افزایش یافت و صدها دانشآموز توسط وزارت تعلیم-تربیه به روسیه، ایتالیا، آلمان و ترکیه فرستاده شدند (کامگار، ۱۳۷۷، ۲۸).
یکی دیگر از اتفاقات خوب که نشانۀ توسعۀ علم و دانش در آینده افغانستان بود، این بود که در سال ۱۹۲۱ مدارس برای دختران باز شد و حتی برخی از دانشآموزان دختر به ترکیه برای تحصیل فرستاده شدند (همان، ۲۹). باز شدن مدارس برای دختران و فرستادن زنان به ترکیه برای تحصیل، باعث واکنش عالمان دین شد که به زعمشان این کار(تحصیل دختران) با شریعت مخالف است. در سال ۱۹۲۳، علمای دین از امانالله خان خواستند تا مدارس دختران را ببندد؛ زیرا آنها معتقد بودند که زنان فقط توسط نزدیکان خود در خانههایشان میتوانند تحصیل کنند. آنان میگفتند: «برای دانشآموزان زن، تحصیل خارج از خانه مجاز نیست» (اندیشمند، ۲۰۱۱). اگرچه، امانالله خان سعی کرد علمای دین را قانع کند که در اسلام هیچ حکمی برای ممانعت از تحصیل زنان وجود ندارد و به آنها نمونههایی از کشورهای اسلامی دیگر مانند مکه، مدینه، مصر، دمشق و بغداد را مثال آورد، اما توضیح ایشان مبتنی بر تحصیل بلامانع شرعی دختران بینتیجه ماند. بنابراین، او مجبور شد برای آرام کردن عالمان دین، مدارس دختران را برای مدتی بسته کند، اما با کمترین درنگ آنها را دوباره باز کرد (همان). پافشاری پادشاه وقت افغانستان مبنی بر تحصیل آزاد دختران -چه در داخل کشور و چه خارج از آن- در نهایت منجر به تبعید پادشاه در سال ۱۹۲۹ شد.
در سال ۱۹۲۹، حبیبالله کلکانی در حکومت ۹ماهۀ خود مدارس دختران را بست و دانشآموزان دختری که به خارج از کشور فرستاده شده بودند را بازگرداند. او همچنین مدارسی را که توسط کشورهای خارجی مانند آلمان و فرانسه و… باز شده بودند را نیز بست (کامگار، ۱۳۷۷، ۴۴). در دوران حکومت نادر شاه (۱۹۲۹-۱۹۳۳)، مدارس دختران یکبار دیگر باز شد. همچنین مدارس جدیدی تأسیس شد (همان).
در زمان ظاهرشاه (۱۹۳۳-۱۹۷۳)، توسعه آموزش و پرورش با وجود کندی ادامه یافت. با این حال، در این دوره، بسیاری از دانشآموزان به کشورهای خارجی مانند آلمان، فرانسه، آمریکا، هند و… فرستاده شدند و بسیاری از مدارس جدید تأسیس شدند. همچین، در دوره این پادشاه اولین هستۀ آموزش عالی که دانشکده طب کابل بود در سال ۱۹۳۲ تأسیس شد. دکتر رفقی کامیل، استاد و بنیانگذار این دانشکده بود که از ترکیه آمده بود و در سال بعد، دیگر استادان ترکیهای نیز به این دانشکده آمده و به تدریس پرداختند (اندیشمند، ۲۰۱۱، ۴۶). پس از این دانشکده با فاصلههای زمانی کم، دانشکدههای علوم (۱۹۳۵)، حقوق و علوم سیاسی (۱۹۳۸) و ادبیات (۱۹۴۴) نیز تأسیس شدند. ادغام این دانشکدهها منجر به ایجاد دانشگاه کابل در سال ۱۹۴۶ شد (Ahmadi,2022).
از اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۷۹ تا پیروزی مخالفین کمونیست و سقوط حکومت در سال ۱۹۹۲، آموزش و پرورش شاگردان به هر طریقی ادامه یافت. در این دوره، آموزش در شهرهایی که تحت کنترل دولت مرکزی بودند محدود شده بود و در شهرهایی که خارج از کنترل دولت مرکزی بودند، آموزش رسمی وجود نداشت. جنایات روسها و رژیم دستآموز آن بر قشر تحصیلکرده و دانشگاهی افغانستان، بیشترین ضربه را وارد کرد، اکثر اساتیدی که عضو خلق و پرچم نبودند یا کشته شدند و یا از کشور خارج شدند. روسها براساس استراتژی «شورویزه کردن» افغانستان، بیشترین حمله را بر تحصیلیافتهها وارد ساخته و به همین علّت اکثر دانشآموختهگان مجبور بودند افغانستان را ترک کنند. آرشیف مرکز تحقیقات انقلاب اسلامی و نشریه «البدر» اسامی اساتیدی را که اسیر و یا مهاجر شدهاند را ثبت کرده است (دانشیار، ۱۳۷۱، ج۱: ۲۲۶). حدود پنج میلیون مهاجر افغانستانی در ایران و پاکستان پناهنده شدند. عموم دانشگاهیان مهاجر و آنانی که علیه دولت مرکزی بودند، مدارسی را در خارج از کشور تأسیس کرده، سعی کردند آموزش خود را در این کشورها ادامه دهند. در پاکستان، پناهندهها علاوه بر مدارس، چند دانشگاه نیز تأسیس کردند (اندیشمند، ۲۰۱۱).
پس از فروپاشی دولت کمونیستی ، گروههای مجاهدین که علیه نیروهای شوروی و حزب سوسیالیستی PDPA میجنگیدند، دولت خود را با نام «دولت اسلامی افغانستان» تأسیس کردند. این دولت قادر به توسعه آموزشی و علمی کشور نبود، امّا مطالبی که ایدئولوژی کمونیست را منعکس میکردند، حذف شدند و آموزشهای دینی جایگزین آن شدند (Sarvarzade and Wotopka, 2017).
پس از سقوط مجاهدین در سال ۱۹۹۶، طالبان حکومت خود را با نام «امارت اسلامی افغانستان» (۱۹۹۶-۲۰۰۱) تأسیس کردند. آنها آموزش دینی را بهمراتب بیشتر ترویج دادند. دختران را از تعلیم محروم کردند و کتابهایی که بهزعمشان مخالف اسلام بود، ممنوع کردند. در سال ۲۰۰۱، حکومت طالبان یک قانون آموزشی منتشر کرد؛ در ماده دوم این قانون، آموزش برای تمام شهروندان افغانستان حق مساوی اعلام شد. همچنین در ماده سوم آن ذکر شده بود که آموزش زنان باید با قانون ویژهای بر اساس شریعت تنظیم شود (مژده، ۱۳۸۲، ۱۱۰). با این حال، این قانون ویژه درباره آموزش زنان پس از انتشار اصلاٌ عملی نشد. در دوره حکومت طالبان دانشگاه کابل به پایگاه نظامی تبدیل شد و سالنهای درس، آزمایشگاهها، کتابخانهها و مراکز علمی-تحقیقاتی نابود شد. جنگ داخلی و حکومت طالبان بهطور سنگینی بر مؤسسات آموزش عالی، کارکنان و دانشجویان تأثیر گذاشت (Welch and Wahidyar, 2020). حکومت اول طالبان، تاریکترین دورهی علمی-آموزشی در افغانستان را نشان میدهد.
۲-۲. طلوع قرن ۲۱، آغاز پروژه توسعه علمی در افغانستان
پس از شکست دولت نخست طالبان در سال ۲۰۰۱، «جمهوری اسلامی افغانستان» روی کار آمد. عموم برنامههای این دولت با حمایتهای عظیم جامعه جهانی بهطور گسترده بر توسعه علمی متمرکز شد. در دورۀ «بیستساله» «جمهوری اسلامی افغانستان» اصلاحات بسیاری بر سیستم آموزشی صورت گرفت. همچنین، در این دو دهه کشور از لحاظ علم و آموزش پیشرفتهای بسیاری کرد که برخی از آنها از این قرار اند:
۱. اجبار برای تحصیل تا پایان صنف نهم و ارائه آموزش رایگان تا اخذ مدرک لیسانس (در مؤسسات آکادمیک دولتی) (قانون اساسی افغانستان، ۲۰۰۴)؛
۲. فراهم کردن دسترسی برابر به آموزش با کیفیت برای همه دانشآموزان، تجهیز آنان با مهارتها و صلاحیتهای لازم برای موفقیت شخصی، خانوادگی و اجتماعی؛
۳. ارائه آموزش مناسب و باکیفیت، و تأمین کتابها و موادهای آموزشی بهروز و سازگار با ارزشهای اسلامی و اصول ملی برای دو قشر (ذکور و اناث)؛
۴. فراهم کردن فرصت برای افراد بالای پنجاه سال برای بهبود سطح سواد آنان؛
۵. ایجاد محیطهای آموزشی و کاری ایمن برای دانشآموزان، معلمان و کارکنان و توسعه زیرساختهای علمی-آموزشی در سراسر کشور؛
۶. بهبود و گسترش آموزش و پرستاری کودکان پیش از ورود به مکتب؛
۷. ترویج برابری جنسیتی در ارائه خدمات دولتی (علمی-آموزشی)؛
۸. چاپ کتابهای آموزشی به زبانهای رسمی افغانستان؛
۹. تأکید بر اهمیت ارزیابی و پایش برای تضمین موفقیت در تلاشهای اصلاحات آموزشی؛
۱۰. مدیریت مؤثر و شفاف سیستم علمی-آموزشی کشور (NESP I 2006; NESP II 2010; NESP III 2017).
ادامه دارد…