گزارشگزارش

سختی‌های پوچ؛ دختران دانشجوی افغان قربانی سیاست شدند

بیش از یک سال از زمان اعلام مسدود شدن دانشگاه‌ها به روی دختران افغانستان می‌گذرد. دستوری که منجر به نابودی هزاران رویا شد. رویاهایی که اگرچه به سادگی یک فرمان ازبین رفتند، اما به آن سادگی ساخته نشده بودند. پَس هر رویا، شب و روزهای سختی نهفته بود که دختران با سال‌ها مبارزه و مقاومت از پس آن برآمده بودند. درست زمانی که این سختی‌ها باید به ثمر می‌رسیدند، از ریشه درآورده شده و ازبین رفتند.

شاید باید دانش‌آموز و دانشجوی دختر باشید تا حس و حال تمام این روز‌های سیاه را درک کنید. روزهای تاریکی که گویا قرار نیست رنگ آفتاب را به خود ببینند و همچنان ادامه دارند.

بسته شدن دروازه‌ی دانشگاه‌ها به روی دختران، دروازه‌های زیادی را به روی آنان گشود؛ دروازه‌هایی که از همان ابتدا هم مشخص بود چه چیزی در پس آن انتظار دختران را می‌کشد. روزهای سخت، یک عمر حسرت شاید هم خودکشی و پایان دادن به نفس‌هایی که خیلی وقت است دست از سر زندگی برداشته است.

فاطمه، یکی از دانشجویانی بود که هفت سال سختی رشته‌ی طبابت را به جان خرید تا بتواند روزی پزشک شود و دردی از مردم بکاهد. روزگار اما به گونه‌ای رقم خورد که اکنون نه تنها قادر نیست دردی از مردم بکاهد، خود نیز بیمار شده و توان مداوای دردهایش را ندارد. اکنون بجای نشستن بر صندلی پزشکی، پشت چرخ نشسته و خیاطی می‌کند.

او می‌گوید: «وقتی کابل رسیدم، مقصد اصلی‌ام گرفتن تخصصم در بخش جراحی بود، اما مجبور بودم در اوایل کار کنم، زیرا برای خانواده‌ام حمایت کردن از من سنگینی می‌کرد و دلم نمی‌آمد بیشتر از این باری بر دوش آن‌ها باشم.»

فاطمه از شب و روز‌های سخت امتحانات، استرس‌ درس و خاطراتش از اولین سال‌های دانشگاه حرف می‌زند، اینکه تمام آن سختی‌ها را به جان خریده بود تا روزی جراح شود.

اکنون بجای اتاق جراجی، سر از کشور ایران درآورده و مثل ده‌ها دختر دانشجویی که پس از سقوط افغانستان و مسدود شدن دانشگاه‌ها، اجبار مهاجرت را به جان خریدند.

فاطمه چون هزاران دانشجوی دختر نتوانست رویایش را به پایان برساند. به قول خودش: «زن بودن در جامعه افغانستان سخت بود اما حالا مکافاتی بیش نیست وگرنه چرا اینقدر مجازات شویم؟» مسیر مهاجرت فاطمه را به ایران کشاند و اکنون با مادر و برادرش در آنجا زندگی می‌کنند.

حق آموزش، از حقوق بنیادین بشر است که مانند سایر حقوق مشابه باید کلیه‌ی افراد، بدون هیچ‌گونه تبعیضی از آن برخوردار شوند. این حق در اسناد مختلف حقوق بشری مورد تأکید قرار گرفته است. ازاین‌رو، نابرابری جنسیتی در آموزش نقض آشکار این حق محسوب می‌شود.

از زمان اعلام مسدود شدن دانشگاه‌ها به روی دختران، هیچ یک از مسوولان حکومت سرپرست در مورد علت و یا رفع ممنوعیت آموزش دختران پاسخگو نبوده‌اند.

علی‌رغم فشارهای جامعه جهانی، سازمان‌های حقوق بشری، تلاش و اعتراض دانشجویان و مردم افغانستان، مقام‌های حکومت فعلی فقط به این جمله که تلاش‌ها برای رفع این مشکل جریان دارد، بسنده کردند.

سرنوشت دختران اما همچنان نامعلوم است. سرنوشتی که تنها به دانشجویانی که در سال‌های پایانی تحصیل قرار داشتند، خلاصه نمی‌شود. ده‌ها دانشجوی‌ دختر در آزمون کانکور اشتراک کردند، نتایج قابل ملاحظه‌ای بدست آوردند اما هرگز رویای نشستن بر صندلی دانشجویی نصیب‌شان نشد.

خاطره، دانشجوی رشته‌ی روانشناسی بود. چهار سال دانشگاه را به پایان رساند. اما درست هنگامی که می‌خواست از پایان‌نامه‌اش دفاع کند و آخرین خشت دانشجویی‌اش را به خانه‌ی تحصیل بگذارد، دانشگاه‌ها بسته شد و او هرگز فرصت این را نیافت که رسما از دانشگاه فارغ تحصیل شود.

خاطره می‌گوید: «تمام سمستر آخر و حتی قبل از آن را روی پایان‌نامه‌ام کار کردم. تهیه پایان‌نامه بسیار سخت است، تمام زحمت‌اش را کشیدم و تکمیل کردم، فقط دفاع‌اش مانده بود که نشد.»

شاید این تصور به میان بیاید که خاطره از دانشگاه فارغ تحصیل شده است و چهار سال درسش را به پایان رسانده است اما تلخی این ماجرا آنجاست که او اکنون هیچ سندی در دست ندارد و علی‌رغم اینکه استعداد، شرایط برای ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس را دارد، نمی‌تواند در هیچ جایی درخواست بدهد.

خاطره: «من زبان انگلیسی‌ام بد نیست، می‌توانم در کشورهای دیگر درخواست بدهم اما هر جا که می‌خواهم درخواست ماستری کنم، از من سند دانشگاه و دوره‌ی لیسانس‌ام را می‌خواهند و من این سند را ندارم.»

زندگی برای دانشجویان دختر؛ چه آنانی که مسیر مهاجرت را در پیش گرفتند و یا آنانی که حتی نتوانستد از کشور خارج شوند و همچنان در گرداب محدودیت‌ها به سر می‎‌برند، دشوار است.

آگاهان بر این باورند که تفکر محدودیت تحصیلی بر دختران از سوی مقام‌های حکومت سرپرست، تا حدی از یک مکتب خاص از اندیشه اسلامی قرن نوزدهم و تا حدودی از مناطق روستایی که قبیله‌گرایی در آن ریشه‌دار است، سرچشمه می‌گیرد. در حقیقت رهبری حکومت فعلی براین باور است که زنان نباید در هیچ بخش اجتماعی یا عمومی شرکت کنند و به ویژه باید از آموزش دور نگه داشته شوند.

از سویی در میان روحانیون خارج از افغانستان، اتفاق نظر وجود دارد که اسلام بر آموزش زنان و مردان تاکید یکسان دارد. مقام‌های حکومت فعلی اگرچه هیچ مدرکی برای ادعای خلاف آن ندارند، اما درخواست‌های کشورها و گروه‌ها، مانند سازمان همکاری اسلامی، نتوانسته آنان را قناعت دهد.

پیش از این  رزا اوتونبایوا، نماینده ویژه آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد و رئیس دفتر نمایندگی این نهاد در افغانستان هم گفته بود که یکی از تأثیرات آشکار ممنوعیت تحصیل، عدم آموزش متخصصان مشتاق مراقبت‌های بهداشتی است.

او افزوده بود که در یک جامعه کاملاً تفکیک جنسیتی، اگر هیچ متخصص زنی برای درمان آن‌ها وجود نداشته باشد، زنان افغان چگونه می‌توانند از ابتدایی‌ترین خدمات مراقبت‌های بهداشتی برخوردار شوند.

این در حالی است که هیچ گونه روزنه‌ای برای شروع مکاتب و دانشگاه‌ها برای دختران وجود ندارد و این یعنی روزهای سیاه همچنان ادامه دارند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا