مرزهای افغانستان پس از سقوط شلوغ ترین حالت ممکن را تجربه کرد. هرچند مسیر مهاجرت افغانها به کشورهای همسایه چون ایران و پاکستان هیچ گاهی خلوت نبود. شرایط اقتصادی و نبود کار همواره شمار زیادی از مردان را سالانه وا میداشت تا برای تهیهی هزینههای زندگی، ماهها و یا سالها در مهاجرت بمانند. اما انگیزهی موج بزرگ مهاجرتی که پس از سقوط افغانستان شکل گرفت، بیشتر از ناامنی و تهدیدهای احتمالی آب میخورد. اکثر کسانی که پس از تسلط حکومت فعلی به کشور ایران رفتند، خانوادههایی بودند که یا زیر تهدید امنیتی شدید قرار داشتند و یا از ترس نکاح اجباری وآسیبهای احتمالی مورد توجه دختران جوان و زنان شان به ایران پناه بردند. هرچند شماری نیز پس از دریافت قبولی کشورهای دیگر و یا به قصد ورود غیرقانونی به خاک اروپا، وارد خاک ایران شدند.
براساس آخرین آمار ارائه شده از سوی وزارت خارجهی ایران، از زمان سقوط افغانستان به دست حکومت سرپرست تا ماه جدی سال ۱۴۰۱به تعداد۱.۶ میلیون نفر به ایران مهاجر شدهاند. صادق رضادوست، مدیرکل امور اتباع و مهاجران خارجی در وزارت داخله ایران در ماه جدی سال ۱۴۰۱ در صحبت با رسانه ایرنا، گفت که فعلا بیش از پنج میلیون نفر از شهروندان افغانستان در ایران حضور دارند که یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر آنها در یک سال گذشته به این کشور آمده اند.
پس از افزایش مهاجرت افغانها به ایران، این کشور با هدف بازشماری و به روز شدن اطلاعات، شناسایی و برنامه ریزی برای اتباع افغانستانی، طرح سرشماری مهاجران افغان را روی دست گرفت و برای بیش از دو میلیون افغان سند اقامت موقت توضیح کرد.
بر بنیاد گفتههای آقای رضادوست، به اساس این سرشماری برای دو میلیون و ۶۰۰ هزار نفر از اتباع افغانستان برگههای اقامت موقت داده شده است که تا ۳۰ جدی ۱۴۰۱ قابل اعتبار بود و قراربود در آینده نیز تمدید شود.
این در حالی است که آمار ارائه شده از سوی وزارت خارجهی ایران تنها شامل افرادی میشود که به شکل قانونی وارد خاک ایران شدند و افرادی که مسیر غیرقانونی را در پیش گرفتند را شامل نمیشود.
آن سوی سکهی تلخ مهاجرت
رویا سلجوقی یکی از دخترانی هست که چند هفته پس از سقوط نظام جمهوریت، افغانستان را ترک کرد و به ایران رفت. او به همراه سه خواهر و مادرش در هرات زندگی میکرد. پدر رویا پیش از این نیز در ایران کارگر بود.
رویا میگوید: «شایعات اینکه نیروهای حکومت فعلی، دختران جوان را به نکاج اجباری خود در میآورند و آزار و اذیت جنسی میکنند زیاد بود و پدرم پیش ما نبود و ما به شدت تنها بودیم. بناً مادرم تصمیم گرفت تا کشور را ترک کنیم.»
خانوادهی رویا با حداقل پولی که در اختیار داشتند، توانستند ویزای ایران را بگیرند و افغانستان را به قصد کشور ایران ترک کنند. چون خانم رویا؛ هزاران خانوادهی افغان برای نجات جان و حفظ عفت زنان و دختران شان، کشور را ترک میکنند.
بیش از یک سال از زمانی که خانوادهی رویا به ایران رفته است، میگذرد. در این مدت زندگی این خانواده بسیار تغییر کرده است.
اکنون رویا نه تنها دیگر یک معلم نیست بلکه به اجبار قبل از طلوع آفتاب تا تاریکی شب در کارخانهای کفش میدوزد. او هنگامی که در افغانستان بود سمستر آخر رشتهی ادبیات انگلیسی را میخواند و نصف روز را هم در مکتبی به حیث استاد ایفای وظیفه میکرد.
رویا دقیقا چهار ماه قبل از اینکه رشتهی ادبیات انگلیسی را به پایان برساند و از پایاننامهاش دفاع کند، ناگزیر به ترک کشور شد.
رویا میگوید: «وقتی آمدیم ایران هیچ مدرکی نداشتم، دیگر آن احترام استادی نیست. حالا من فقط یک دختر عادی هستم که از پنج صبح تا شش شام؛ کنار کسانی که سواد ندارند، فقط کفش میدوزم. باورم نمیشه بعد از ۱۶ سال درس خواندن و چند سال سابقهی تدریس در این مسیر قرار گرفتم.»
مهاجرت رویا را در مسیری قرار داد که به قول خودش هیچ آیندهای ندارد. رویا اما تنها نیست؛ سه خواهر دیگر او نیز به همین سرنوشت تلخ گرفتار شدهاند. ثریا خواهر رویا در شهر هرات رشتهی گرافیک را میخواند و نقاشی میکرد. او در زمان ترک کشور، تمام لوازم نقاشیاش را با این هدف که بتواند در ایران به هنرش ادامه دهد، با خود برد. اما او اکنون در یک کارگاه تولیدی، خیاطی میکند و لحظهای زمان ندارد تا به رویای رنگارنگ اش بیندیشد.
رویا میگوید: «گاهی که با خواهرم حرف میزنم، میگوید خواهری آبرنگهایم داره خشک میشود. اونا را خیلی گران خریدم.»
سمیرا خواهرکوچک رویا در یکی از مکاتب خصوصی ایران درس میخواند. او در افغانستان صنف یازدهم بود. اما مکاتب ایران با این حساب که سطح سواد و آموزش در افغانستان پایین است، او را به صنف هشتم جذب کردند.
آنگونه که رویا میگوید گویا این موضوع روی روحیهی سمیرا تاثیر منفی گذاشته و روزهای زیادی او حاضر نمیشد تا به مکتب برود.
مهاجرت مسیر دردناک و راهیست که آیندهی مبهمی را برای بسیاریها رقم زده است. سارا مرادی یکی از دختران دیگری است که بخاطر تهدیدهای امنیتی و وضعیت اقتصادی افغانستان را به مقصد ایران ترک کرد.
سارا بیش از همه آسیب دیده است. او در تمام ماههای اخیر قبل از سقوط، مشغول آموزش زبان انگلیسی و کلاسهای فشرده کامپیوتر بود. او تلاش داشت تا امتحان فولبرایت خود را سپری کند و فوق لیسانس اش را در کشور آمریکا بخواند. سارا از دانشکدهی ادارهی عامه دانشگاه هرات فارغالتحصیل شد و به دلیل استعداد و توانمندیهایی که داشت از همان دورهی دانشجویی در کنار دانشگاه به فعالیت در موسسات خارجی آغاز کرد. اما با سقوط افغانستان، رویاهای او نیز ازبین رفت.
سارا میگوید: «انگیزهای که برای درس داشتم و آن همه تلاش شبانه روزی ام از بین رفت. بخاطر ناامنی و وضعیت بد اقتصادی آمدیم ایران؛ میدانستم اگر افغانستان بمانم، با توجه به سابقهی کاری ام و تهدیدهای موجود، آسیب بیشتر میبینم.»
سارا و خانوادهاش قبل از جمهوریت نیز به دلیل فعالیت و همکاری با دفاتر خارجی، بارها تهدید شدند. این تهدیدها سبب شد تا او از فعالیت در موسسات دست بر دارد اما این تهدیدها تا چند ماهی کم و بیش ادامه یافت.
او پس از توقف فعالیت در موسسات تصمیم گرفت تا ادامه تحصیل دهد و برای آزمون فولبرایت آمادگی بگیرد. اما چون خانم رویا و دختران دیگر، بخت با او یار نبود و افغانستان سقوط کرد و مجبور شد تا کشور را ترک کند.
سارا در ادامه میگوید: «وقتی اینجا [ایران] آمدیم خیلی دلم میخواست که انگلیسی خود را ادامه بدم تا یک مدرک معتبر انگلیسی داشته باشم و از اینجا برای ماستری به آمریکا اقدام کنم اما به دلیل شرایط بد اقتصادی و وضعیت روحیام که خیلی بد بود، نشد.»
حدود دو سال است که سارا و خانواده اش به ایران مهاجرت کردهاند و او در یکی از کارگاههای خیاطی فعالیت میکند. شغلی که به قول خودش حتی در مخلیهاش هم نمیگنجید روزی آن را انجام دهد. حداقل نه به عنوان مسیری برای کسب درآمد.
سارا در ادامهی صحبتهایش میگوید: «میدانستم که در ایران من نمیتوانم شغلی بیشتر از خیاطی یا همین کارها پیدا کنم؛ چون برای خود اتباع ایران با مدرک لیسانس و فوق لیسانس به سختی کار پیدا میشود. خود ایرانیها در به در دنبال مهاجرت و خارج شدن از ایران هستند برای من مهاجر که بماند.»
نرگس خاتمپور، دیگر دختری است که افغانستان را به دلیل تهدیدهای امنیتی ترک کرده است. او دانش آموختهی رشتهی روزنامهنگاری است. برادران نرگس هر دو در زمان جمهوریت در موسسههای خارجی، حوزهی غرب مترجم بودند و این سبب شد تا آنها نیز کشور را ترک کنند. نرگس نیز از جملهی خانوادههایی است که در شروع حکومت سرپرست، افغانستان را ترک کرد.
افزایش بهای هزینههای زندگی با گذشت هر روز
به رغم اینکه زمینهی اشتغالِ نه هر شغل، شغلهای کارگری و روزمزد در ایران برای مهاجران زیاد است اما گویا هزینههای زندگی به مراتب بیشتر از پولی است که آنها از فعالیت در آنجا بدست میآورند. هرچند کاهش ارزش پول ایران و هجوم هزاران پناهجوی افغان نیز در این راستا بیتاثیر نبوده است.
خانوادهی سارا جزو نخستین افرادی بودند که کشور را ترک کردند. او میگوید از نخستین هفتههای ورود آنها به ایران تا کنون بهای مواد غذایی و کرایهی خانهها چندین برابر شده است.
او میگوید: «ما در خانه به همراه خواهر و مادرم زندگی میکنیم. قبلا خرج سه نفر زیاد نمیشد اما الان با اینکه من و خواهرم هر دو کار میکنیم، بعضی ماهها به سختی به ماه دیگر میرسانیم.»
هزینههای چند برابری زندگی، بهای بلند مواد غذایی، پوشاک و هزینههای بلند درمان در ایران سبب شده است تا تمام افراد خانواده ناگزیر باشند که کارکنند.
سارا همچنان میگوید: «من دختری نبودم که خانه بشینم و کار نکنم. هنوز هم به این باورم که باید به لحاظ اقتصادی مستقل باشم و دستم پیش کسی دراز نباشد. اینجا هم آمدم وقتی اوضاع اقتصادی و شرایط خانه را دیدم، با اینکه به لحاظ روحی در بدترین حالت ممکن قرار داشتم اما به خدا توکل کردم و رفتم کار را شروع کردم. هرچند اصلا از کارم راضی نیستم. یعنی من برای خیاطی این همه درس نخواندم. این همه شب و روز انگلیسی نخواندم که بیام خیاط شوم اما مجبورم و این چیزی است که سر خیلی از ما افغانها آمد.»
او از دردهایی میگوید که هرگز آن را پیش از این تجربه نکرده بود. سارا میافزاید: «از صبح وقت تا پنج بعد از ظهر میرم کارگاه خیاطی و پشت چرخ خیاطی نشسته هستم. حس میکنم چشمانم ضعیفتر از قبل شده. گاهی با خودم میگم هی دختر بد است که الان بگم آخ کمرم درد میکنه اما خدایی کمردرد میشم. اما مجبورم. حداقل میتوانم نیازهای اولیه خودم را تامین کنم.» سارا هنگامی که در افغانستان بود با کار در موسسات خارجی تقریبا مخارج کل خانه را میپرداخت، اکنون با حجم زیاد زحمت و ساعاتی بیشتر اما تنها میتواند از پس هزینههای خود و بخش کوچکی از خانه برآید.
شماری از خانوادههای افغان نیز هستند که با حمایت اعضای خانواده و اقاربی که به اروپا یا آمریکا دارند، حمایت میشوند و اینگونه راحتترمیتوانند از پس مخارج شان برآیند. این امتیاز اما تنها برای درصد انگشت شماری از خانوادههای افغان میسر است در حالی که کتلهی عظیمی از مهاجران از آن بیبهره اند و باید با انجام مشاغل شاقه از پس مخارج شان برآیند.
نرگس هم اکنون با مادر و برادر کوچکاش در تهران ایران زندگی میکنند. دو برادر بزرگ او که مترجم موسسههای خارجی بودهاند اکنون در آمریکا هستند و خانوادهی کوچک شان را حمایت مالی میکنند.
نرگس میگوید: «با اینکه برادرانم ما را حمایت میکنند اما هزینهها واقعا بالاست و نسبت به افغانستان چندین برابر است و متاسفانه هر روز با دلایل متفاوت مثل تحریمها، دالر بالا رفته و… نرخها بالاتر از روز قبل میشود.»
وضعیت اقتصادی تنها بخشی از مشکلات مهاجران افغان هست زیرا مشکلات آنها بیشتر از اینها است. خانم رویا نیز در این مورد میگوید مهاجران افغان از شمار زیادی از خدماتی که اتباع ایران برخوردارند، محروم هستند. او میافزاید این محرومیتها از خرید یک قرص نان گرفته تا تعلیم و تحصیل و بیمهی صحی را شامل میشود.
رویا میگوید: «به ایران باید هزینهی تقریبا تمام موارد را با کارت پرداخت. ولی ما حق داشتن کارت را نداریم. یک نان بخواهیم بخریم باید کارت بکشیم. اوایل کم مانده بود از گرسنگی بمیریم تا اینکه بلاخره یکی از فامیلها لطف کرد و کارت خود را به ما داد و حالا از طریق کارت آنها خریدهای خود را انجام میدهیم.»
از سویی هزینهای که افغانها برای موارد درمانی پرداخت میکنند چندین برابر از یک شهروند ایرانی است. زیرا اتباع ایران بیمهی صحی دارند و ملزم به پرداخت هزینههای هنگفت درمانی نیستند.
از استهلاک تا مرگ در مهاجرت
تمنا رحمانی، یکی دیگر از مهاجرانی است شش ماه قبل خانوادهاش به همراه خواهر و برادرهای کوچکاش افغانستان را ترک کردند و به ایران رفتند. خانوادهی او اما پس از چهار ماه زندگی در ایران به افغانستان برگشت. او میگوید: «من یک خواهر و دو برادر زیر سن دارم که چون اوضاع اینجا خراب شد، با کلی امید آنها را به ایران فرستادیم تا حداقل بتوانند به مکتب بروند اما آنجا نتوانستند به مکتب جذب شوند. چون مدرک نداشتند. از طرفی هزینهها خیلی زیاد بود و با تلاش زیاد پدرم با آن هم نتوانستیم از پس مخارج بربیاییم.» او میگوید به شدت نگران خواهر و برادرهای کوچکاش است که از ابتدایی ترین تعلیمات آموزشی محروم شدند. خواهر او اکنون به دلیل محدودیتهای آموزشی نمیتواند به مدرسه برود.
به سختی میتوان برای زندگی افغانهای مهاجر در ایران، دورنمایی مثبتی یافت. تقریبا تمام آنها کارگر و یا مجبور به پذیرش شغلی هستند که روزمزد است و آیندهی آن مشخص. دوام تا پایان عمر و در نهایت مرگ است. نرگس دانشآموختهی رشتهی روزنامهنگاری میگوید دیگر هیچ رویایی ندارد و اکنون تصمیم گرفته است حرفهی آرایشگری را فراگیرد. رویا و خواهران اش همانند بسیاری از دانشجویان افغان دیگر نتوانستند به دانشگاه بروند و تحصیل خود را به پایان برسانند. آنها ناگزیر شدند تن به انجام شغلی دهند که هرگز در برنامهی آیندهیشان جایی نداشته است.
در این میان سارا است که تلاش دارد تا دورنمایی متفاوتتری را برایش رقم زند. او میگوید همین که وضعیت اقتصادیاش بهتر شود میخواهد آموزش زبان انگلیسی را ادامه دهد و آزمون تافل انگلیسی را سپری کند. او میافزاید: «مهاجر افغانستانی اگر هزار سال به ایران بماند بازم یک مهاجر است و از درجهی کارگری بالاتر نمی رود. من این را خوب درک کردهام که اگر خودم فراتر از توانم زحمت نکشم باید یک زندگی بخور و نمیر و دور از هر گونه هدف را تا پایان عمر سپری کنم.»
دنبال کردن اهداف سارا اما وابستگی به شرایط اقتصادیاش دارد که اگر بهبود نیابد، او هرگز نخواهد توانست آموزش زبان اش را دوباره آغاز کند.
این تنها دختران دانشجو نیستند که نتوانستند تحصیلشان را به پایان برسانند. زیرا شمار زیادی از دانشآموزانی که در جریان سال ۱۴۰۱ به ایران رفته اند نیز به دلیل حجم زیاد مهاجر و مشکلات مدارک نتوانستند جذب مکتب شوند. تمنا میگوید با اینکه خانوادهاش در ایران تلاش کردند تا خواهر و برادرانش جذب مکتب شوند اما به دلیل مشکلات مدارک اقامتی نتوانستند آموزش را در آنجا فراگیرند.
پس از تسلط حکومت فعلی بر افغانستان، شمار زیادی افغانستان را به مقصد کشورهای دیگر بخصوص ایران و پاکستان ترک کردند.
هرچند ممکن است خاک ایران برای قشر باسواد و دانشجو به مثابهی باتلاقی برای رویاهای کاری و تحصیلیشان باشد و نتوانند زندگی دلخواه خود را آنجا آباد کنند، اما حداقل امنیت موجود آن سبب شده است تا مسیرهای مهاجرت افغانها به کشورهای دیگر همواره شلوغ باشد. مسیری که در تعدادی از روزها میزبان دو تا سه هزار مهاجر است. آماری که با گذشت هر روز در حال افزایش است.
از سویی شمار زیادی به دلیل نداشتن پاسپورت و یا عدم پرداخت هزینهی مسافرت به ایران، مسیر ورود غیرقانونی را در پیش میگیرند که این خود نیز درج آمار نمیشود.
این در حالی است که شمار زیادی از افغانها روزانه از سوی نیروهای امنیتی بازداشت و به اجبار به کشور برگشت داده میشوند. روزنامه وال استریت ژورنال در گزارش مستندی در ۱۱ دسامبر سال ۲۰۲۱ گفت که ایران پناهجویان گریخته از حکومت سرپرست را مجبور به بازگشت به افغانستان میکند. به گزارش این نشریه بین ۲۵۰۰ تا ۴۰۰۰ افغان هر روز توسط مسوولان ایرانی اخراج میشوند و به شهر مرزی «زرنج» در ولایت نیمروز میروند. شماری هم حین ورود غیرقانونی به کشور ایران در مسیر راه جان خود را از دست میدهند.
گزارشگر: عاطفه علیزاده