شیما غفوری، شاعر که به زبان فارسی و آلمانی میسراید
شیما غفوری، شاعر که به زبان فارسی و آلمانی میسراید
شیما غفوری در ۳۱ جنوری ۱۹۵۸ در یک خانواده تعلیمیافته در گذر وزیر شهر کابل چشم به جهان گشوده است. وی مکتب را در لیسهی رابعه بلخی تمام نموده و در سال ۱۹۷۵ براساس نمرات امتحان کانکور حایز بورس تحصیلی در رشتۀ انجنیری زراعتی در بلغاریا گردیده است. سپس با اخذ دیپلوم ماستری (تیزس ماستری در مورد اقتصاد زراعتی افغانستان)، مدال طلا و همچنان مدال (بلاگویف) به حیث بهترین فارغ تحصیل سال ۱۹۸۱ در سراسر بلغاریا، دوباره به وطن برگشته و شامل کادر علمی پوهنتون کابل شده و در فاکولته زراعت دیپارتمنت اقتصاد و توسعه زراعتی مصروف تدریس شده است. وی با علاقهی مفرط به تدریس نسل جوان، نوشتن آثار علمی و تحقیقات ساحوی در شهر و قرا و قصبات ولایت کابل پرداخته و رتبۀ علمی پوهندویی خویش را دفاع نموده است. متاسفانه شرایط برای زیستن و کار بیشتر در وطن برای وی مساعدت ننموده و در اوایل سال ۱۹۹۲ با شوهرش (نورمحمد «غفوری» و اطفال خوردسال) خویش مجبور به ترک وطن شده و در کشور آلمان اقامت اختیار نموده است.
وی میگوید: «در آلمان از همان ابتدا به آموختن زبان پرداختم. از سال ۱۹۹۴ الی سال ۱۹۹۹ به کار رسمی در اداره جوانان به حیث مربی جوانان و کارمند خانه امن زنان ماربورگ آغاز نمودم. در عین حال در رشتهی مشورههای اجتماعی و امور قرضداری تحصیل داخل خدمت نمودم و از سال ۱۹۹۹ تا حال در همین رشته رسما مصروف کار به همنوعان می باشم.» علاوتاً در قسمت انتگراسیون خارجیها نیزفعال بوده و رول حنجره مهاجرین را نظر به هدایت شاروال شهر به دوش دارد که برای بهبود هر چه بیشتر زندگی مهاجرین فعالیت مینماید.
وی قسمت زیاد وقت خویش را صرف کارهای اجتماعی رضامندانه مینماید. از سال ۱۹۹۴ به این طرف به حیث عضو موسس و رییس انجمن غیرانتفاعی صنایع دستی افغانی که فعلاً به نام انجمن مددرسانی افغانی یاد میشود، مصروف بوده و این انجمن اعضای افغانی ، آلمانی و سایر ممالک را پذیرفته، خدمات شایانی را در بخش تعلیم و تربیه ابنای وطن در اسلام آباد پاکستان، مکاتب مخفی دخترانه در قلعه زمان خان در زمان حکومت سرپرست در کابل و همچنان تعلیم و تربیه دختر ها و پسر ها در دهات ولایت وردک انجام داده و مزید بر آن ایجاد فرصتهای کاری و انکشافی برای زنان افغانستان در زمان جنگهای داخلی وطن، در اسلام آباد و کابل عرضه نموده است. همچنان خانم شیما در ایجاد و پیشرفت تعدادی از انجمنها و اتحادیهها که هدف سیاسی، اجتماعی و استقرار صلح و آشتی ملی را برای افغانستان داشته و یا با اهداف مدنی اتحاد، همدلی و انتگریشن در آلمان فعالیت دارند؛ سهم فعال گرفته است.
وی همینگونه از جمله موسسین وعضو هییت رهبری کانون هماهنگی زنان افغانستان بوده و حالا همچنان یکی از اعضای برجستهی کانون ادبی پر کنار جوانان فعالیت نموده تا به جوانان کمک کند. تلاش برای فرزندان وطن نموده و کانون ادبی پر نهایت تلاش برای کار برای جوان امروز میکند تا سرزمین و هموطنان دور از وطن ارزشهای اصلی دیار خود را به فراموشی نسپارند.
وی افزود: «علاقه مفرط به ادبیات دارم. سرودههایم به نام “آه نارسا” به چاپ رسیده است. علاوه بر داستانهای کوتاه در مسایل سیاسی و اجتماعی در مطبوعات انترنتی و چاپی به نوشتن مقالات اجتماعی سیاسی میپردازم و سیمینارهای را در مورد اوضاع کشور ارایه مینمایم.»
همچنان وی به زبان آلمانی شعر میسراید و پارچههای ادبی مینویسد. در محافل شعرخوانی مشترک با شاعران آلمانی در ماربورگ و در فرانکفورت اشتراک مینماید.
در سال ۲۰۱۵ از جانب مجله آیینه به پیشنهاد پروفیسور داکتر هاشمیان لقب استاد ادب دری برای وی تفویض گردید. درتدوین قاموس کبیر افغانستان (انلاین) سهم داشته و افتخاردارد که از جمله بنیانگذاران آن است.
در آلمان نظر به کارهای ابتکاری، پیگیر و مؤثر اجتماعی و فرهنگی علاوه بر نیل به تقدیرنامههای کتبی، در جمله هشت زن خارجی با ظرفیتهای عالی در ایالات هیسین انتحاب شده و در سال ۲۰۱۰ لقب زن شجاع سال، در سال ۲۰۱۲ ستاره شهر ماربورگ و در همین سال عالیترین مدال جمهوری فدرال آلمان از جانب رییس جمهوری آلمان برای وی اعطا گردیده است.
عشق و نفرت
باید گریستن، ای طفل هموطن
این چاپ دُرهها بر اندام نازکت
نقشِ جهالت است که بیداد میکند
باید گریستن، ای دختر وطن
بر گوشها صدایی ازین تازیانهها
صد «رابعه» و «طاهره» و «انجمن ها»
از آن مغاک تلخ
و ز گور قرنها، فریاد میکنند
تا زندهای به گوش تو آواز میکنند
ای شاهدخت ما، باید گریستن
در بند مرد جاهل نادان گریستن
بازار این وطن محبت نمیدهد
این امتعه به قیمت نفرت نمیخرد
اینجا ضمیرها ز نفرت رُستهاند
در جویبار دل
وافر، کینه بغض و قساوت شناورند
محکم ستاده باش
ای استوار قامتِ رعنای زندگی
ایمان تو رفیع تر از این لاشخوارهاست
کین قامت لطیف تو بهتر ز کهنههاست
زیرا خدای تو
از عشق آفرید جهان و زمانه را
این دُرهبازیها ز نفرت مثالهاست
نوسینده: محمدرضا رامز