زن و ادبیات

زندگی‌نامه و عشق نافرجام رابعه بلخی با بکتاش

رابعه بلخی دختر کعب قُزداری، نخستین زن شاعر شناحته‌شده در زبان و ادبیات فارسی در نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳)م. است. رابعه قُزداری مشهور به رابعه بلخی/زین‌العرب از شاعران زبان و ادبیات فارسی بوده که هم‌زمان با شاعر شهیر دیگر زبان و ادبیات فارسی «رودکی سمرقندی» می‌زیست.

رابعه از لحاظ قومی؛ عرب بوده که پدرش کعب، فرمان‌روای بلخ و سیستان، بست و قندهار بود.

بلخ و قندهار دو شهر مهم‌ آن‌زمان،  در افغانستان کنونی موقعیت داشته که از لحاظ تاریخی نیز در خراسان از اهمیت ویژه‌ی برخوردار است.

بلخ از شهرهای مهم خراسان بزرگ و از قدیمی‌ترین شهرهای افغانستان است. امروزه رابعه بلخی یکی از مشهورترین شاعران زن افغانستان نیز خوانده می‌شود.

زندگی‌نامه رابعه بلخی

عطار نیشابوری، نخستین بار شرح حال زندگی رابعه بلخی را در ۴۲۸ بیت در “الهی نامه” خود آورده است. به روایت عطار؛ پس از کعب قُزداری، پسرش حارث، برادر رابعه فرمان‌روای آستان بلخ شده و کفالت رابعه را عهده‌دار می‌شود. رابعه که با برادرش زندگی می‌کرد، دل‌باخته و شیفته‌ی یکی از غلامان زیبا روی برادرش به نام “بکتاش” شد. وی عشق خود را ابراز نکرده و پنهانی به بکتاش عشق می‌ورزید.

حالت وی از عشق‌ورزی پنهانی، به مریضی گراییده و موجب نگرانی اطرافیان شان شد. روزی پیرزنی احوال رابعه را جویا و دلیل مریضی وی را پرسا شد. رابعه در نخست تن به پنهان‌کاری عشق داده و در نهایت طاقتش تاق شده و حرف دل خود را به زبان ‌آورد.

از آن پس رابعه، اشعار عاشقانه خود را توسط او برای بکتاش می‌فرستاد تا این‌که بکتاش نیز به عشق رابعه گرفتار شد. یک ماه بعد در جنگی که برای حارث برادر رابعه روی داد. بکتاش زخمی شد و نزدیک بود اسیر شود، ناگاه زن روبسته‌ی خود را به صف دشمن زد، تنی چندِ از آنان را کشت، بکتاش را نجات داد و لشکر حارث پیروز شد که آن شخص روبسته‌ را رابعه بلخی یاد نموده است.

روایت‌های مختلفی در مورد چگونه‌گی آگاهی برادر رابعه از عشق او به بکتاش نقل شده است، اما آنچه مسلم است و در تمامی نوشته‌ها به یک شکل نقل شده؛ مطلع شدن حارث از دل‌باخته‌گی خواهرش به غلامش می‌باشد. حارث با شنیدن اشعار خواهرش در مدح بکتاش، از این عشق آگاه می‌شود با عصبانیت دستور می‌دهد. بکتاش را به چاهی بی‌اندازد و خواهرش را نیز در گرمابه‌ی (حمام) برده  و رگ‌هایش را ببرند تا بمیرد. چنین گفته شده که؛ رابعه پیش از درگذشت، با خون خود بر دیوارهای گرمابه شعر می‌نویسد.

روایت‌های دیگر پایان داستان رابعه و بکتاش را به گونه‌ای دیگر نقل می‌کنند که؛ حارث، بکتاش را نه به چاه بلکه به زندان انداخت و بکتاش پس از رهایی از زندان، حارث را به‌قتل رسانده و خودش بر سر قبر رابعه خودکشی کرده است. مردم نیز او را در قبر رابعه دفن کردند.

امروزه از رابعه بلخی، نه تنها به عنوان شاعری چیره‌دست، بلکه به عنوان زنی آزاده و آزادی‌خواه و روشن‌فکر یاد می‌شود. در بزرگ‌داشت و یاد وی مقاله ها نوشته شده، فیلم ساخته شده و کنفرانس های ادبی برگزار می‌شود. در سال ۲۰۱۰ کنفرانس علمی، بزرگ‌داشت رابعۀ بلخی، به نام «رابعۀ بلخی وجایگاه او در شعر و ادب پارسی» با حضورجمعی از پژوهشگران، نویسندگان وشاعران سه کشور هم زبان ـ افغانستان، تاجیکستان و ایران، درشهر دوشنبه پایتخت کشور تاجیکستان برگزار گردید. این همایش از جانب بخش تشکیلات جمعیتی بین المللی “استقبال” کشور تاجیکستان طی دو روز در تالار همایش‌های وزارت فرهنگ کشور میزبان راه‌اندازی شد.

متأسفانه؛ در زمان حکومت سرپرست در افغانستان، آرامگاه بانو رابعه بر روی علاقه‌مندان بسته شد. امروزه اما آرامگاه بانوی عشق و ادب، زیارتگاه و وعده‌گاه جوانان و زوج های عاشق و دلداده افغانستان است. از این بانویی شاعر و چکامه‌سرایی افغانستان هفت غزل و چهار دوبیتی و دو بیت مفرد باقی‌مانده است. مهم‌ترین ثمره زندگی کوتاه او در خاطره جهان، مقدس‌ترین تلاش انسان در زندگی (دست‌یابی به عشق) بوده است. بزرگ بانویی که از خانواده‌ای بزرگ‌زاده بود، ولی خود را از غلامی برتر ندانست. در بدترین و متعصب‌ترین شرایط زندگی‌اش، عشق را برگزید و در راه رسیدن به عشق حتی جان خود را فنا کرد. زنی آزاده که عشق و آزادگی را طلب کرد.

عشق او باز اندر آوردم به بند

 کوشش بسیار نامد سودمند

عشق دریایی کرانه ناپدید

کی توان کردن شنا ای هوشمند

عشق را خواهی که تا پایان بری

پس بباید ساخت با هر ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

 زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

 کز کشیدن سخت تر گردد کمند

عکس: مقبره رابعه بلخی

نیکوفری بزرگان و عرفان در باره رابعه

محمد عوفی در لباب‌الالباب، در مورد رابعه چنین نوشته‌اند: «دختر کعب اگر چه زن بود؛ اما به فضل بر مردان جهان بخندیدی. فارس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر فارسی به غایت ماهر بود.» در قرن هفتم، عطار در «الهی نامه»، در قرن هشتم محمـد بدر جاجرمی در« مونسالاحرارفی دقایق الاشعار» و در قرن نهــم، جامی در «نفحات‌الانس» از او یاد کرده اند. بنا بر قول جامی در نفحات‌الانس، همین که ابو سعید ابو الخیر، صوفی مستانه و روشن ضمیر، اشعار او را دید، گفت: « پیران، اتفاق دارند که این سخن که او می‌گوید، نه آن سخن باشد که بر مخلوق توان گفت.». به عبارت دیگر، ابو سعید ابوالخیر صوفی مشهور، اشعار وی را نشانی از عشق حقیقی و معرفت الهی و پاک دانسته است.

نمونه کلام:

الا ای باد شب‌گیری پیام من به دلبر بر

بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر

به قهر از من فگندی دل به یک‌دیدار مهرویا

چنان چون جیدر کرار دران حصن خیبر بر

تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر

غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بربر

تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی

ز زلفت بر فتد ناگه یکی حاقه به چنبر بر

ستم‌گر گشته معشوقم همه غم زین قبول دارم

که هرگز سود نکند کس به معشوق ستم‌گر بر

اگر خواهی که خوبان را به زوری خود به عجز آری

یکی رخســـار خـــوبت را بدان خــوبان برابر بر

ایا موذن بکار و حال عــاشــق گــر خبر داری

سحـرگـاهـان نگـاه کــن تو بدان الله اکبـــر بر

مدار ای “بنت کعب” اندوه که یار از تو جدا ماند

 رسـن گـر چه دراز آید گـــذر دارد به چنبر بر

(بلخی، رابعه: سایت ادبستان شعر فارسی)

نویسنده: محمدرضا رامز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا