زن و ادبیات

مخفی بدخشی و رود بی‌کران ادبیات

سیده شاه بیگم مخفى -بدخشى فرزند شاه‌محمود عاجز از شاعران و نوابغ معروف زبان و ادبیات فارسی در افغانستان از توابع بدخشان بود. نام موصوف شاه‌بيگم، لقبش سيده و مخفى بدخشى تخلص می‌كرد. وى در سا ل ۱۲۵۵ هـ . ش. در شهر خلم ولایت بلخ پا به جهانی هستی گذاشت.

 شاه‌بيگم هنوز در آوان کوردکی به سر می‌برد  که عزیزترین فرد زندگی‌حویش (پدر) را از دست داد. وی همراه فامیل  در چهار ساله‌گى به سرزمین آبایی خویش (بدخشان) برگشت؛ چون امير عبدا‌لرحمان‌ از اقامت دايم فرزندان شاه محمود عاجز، پدر مخفى بدخشى در بدخشان بيم داشت؛ از همين رو آنان را به كابل تبعيد نمود و مخفى با خانواده‌ی خويش مدت يک‌سال در كندز و بعد در سال 1300 هـ . ش. به كابل فرستاده شد.

 موصوف بعد از سه ماه اقامت کوتاه مدت در كابل به كندهار تبعيد گرديده و مدت بيست سال را با خانواده‌اش در شهر كندهار سپرى كرد.

مخفى در مكاتب خصوصى دينى به آموزش پرداخت و قرآن كريم، پنج كتاب، حافظ، گلستان و بوستان سعدى، كليات بيدل، كافيه، مختصر و بالشمه را كه در مفردات مدارس خصوصى چنان‌كه خودش گفته است: «من در خوردسالى ذهين بودم؛ نزد برادرم ميرمحمودشاه غمگين شروع به درس كردم، قرآن كريم را در سه ماه به پايان رسانيدم، سواد پيدا نمودم؛ يوسف زليخاى جامى و گلستان را درس گرفتم و بعد هم كتاب‌هاى ادبى را خواندم.» مخفى در سال 1320هـ . ش. برادر مهربانش را كه يگانه ياور وى بود، نیز از دست داد.

خانواده‌ی مخفى با وفات اميرعبدالرحمان و به قدرت رسيدن فرزندانش سرنوشت ديگرى پيدا نموده و دگرگونى مثبتى در زندگى آن‌ها پديد آمد. سیده مخفى بدخشى در سال‌هاى اقامت در كابل و يا شايد در كندهار بود كه با سیدمشرب كه از كودكى با او نامزد بود، ديدار داشته و به وى دل باخته بود، هر دو در آتش محبت يك‌ديگر مى‌سوختند و حالت روحى سيدمشرب از درد اشتياق مخفى دگرگون گرديده و غم محبت توأم با تعصب و سخت‌گيرى خانواده‌گى، او را رنجور كرد. با چنين وضعى سيدمشرب را به بدخشان بردند. بيمارى‌اش در آنجا شدت پیدا نموده تا اين‌كه از شدت اشتياق و هجران محبوب، جان به جان آفرين سپرد. خبر مرگ سيدمشرب؛ هم‌چون پيكان، قلب مخفى را نشانه گرفت و داغ جگرسوز را تا پایان عمر بر دل مخفی گذاشت. در بعضی روایات آمده است که جنبه عرفانی و تصوفی اشعار مخفی بدخشی، در زمان حیات وی در کندهار سروده شده است. از آن‌جایی که موصوف در توحیدپرستی بسیار خاضعانه عمل می‌کردند، اشعار عرفانی و تصوفی خودش را بیشتر در کنار خرقه مبارک حضرت محمد «ص» سروده است.

مخفى تنهايى‌ها و غم‌هايش را در يک رباعى زيبا سروده است:

فرياد که از جهان پر ارمان رفتـم

يک گل نگرفته و زين گلستان رفتم

نگشاده لبى به خنده از جور فلک

 با داغ دل و ديــده‌ی گـــريان رفتم

مخفى بدخشی در زنده‌گى خود با عفت و پاك‌دامنى ويژه‌يى زيسته است. وى كاملاً در حجاب بود. او جز از محارم خويش، از ديگران رو مى‌پوشيد. مخفى اين دوره را بيشتر با تلاوت قرآن، اداى نمازهاى پنج‌گانه، نوافل، روزه و عبادت سپرى مى‌كرد. شاه‌بيگم سیده مخفى بدخشى به سال 1342 هـ . ش. در سن 85 ساله‌گى در بدخشان وفات نمود و در قريه‌ی آبايى‌اش «قره قوزى ارگو» دفن گرديد.

نمونه کلام:

برخیز که فصل گل و ایام شباب است

رفتن ز حرم جانب میخانه ثواب است

ابروی تو شد قبله و محـــراب نمازم

چشمان تو پیمانه و هم جام شراب است

باز آی که بی‌ روی توام مجلس احبــاب

گر روضه خلد است مرا عین عذاب است

تنها نه دل من شــده ویران به نگاهت

از غمزه‌ی خون‌ریز تو صــد خانه خراب است

از بس که زند دست به زلفین تو هردم

از خون دلم پنجهء مشاطه خطاب است

بر طاق دو ابروی تو چشــــمان سیاهـت 

مست است که افتاده به محراب و خواب است

بر دولت ســــــه روزه مشو غره چو بلبل

دوران گل و عیش جهان پا به رکاب است

قاصد تو ببر نامه‌ی مخفی سوی دل‌دار

آن‌هم که جوابی نفرستاد جواب است

لازم به ذکر است؛ که دو شاعر زن با تخلص مخفی در ادبیات فارسی و سرزمین افغانستان وجود دارد که نخست سیده شاه‌بیگم مخفی بدخشی دختر شاه محمد عاجز از توابع بدخشان و دیگری زیب‌النساء مخفی از شاعران و خوش‌نویسان سبک هندی، دختر امپراتور اورنگ زیب گورکانی بود که با تخلص مخفی شعر می‌سرود.

نویسنده: محمدرضا رامز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا