زن و ادبیات

نادیا انجمن و تراوش طبع منظوم وی در ادبیات فارسی

روان‌شاد نادیا انجمن فرزند منشی عبدالباقی نورزایی در ششم جدی سال ۱۳۵۵ خورشیدی، در یک خانواده متمدن و علم‌دوست  در شهر باستانی هرات چشم به جهان گشود. عبدالباقی نورزایی انسان آرام، متواضع  و وکیل اسبق مردم هرات در لویه جرگه بود. در زمان تولد نادیا پدرش شغل آزاد داشت و با پا به هستی گذاشتن نادیا، زندگی خانواده وی متحول شد. نادیا قبل از رسیدن به سن قانونی برای فراگیری تعلیم، در سن ۵ ساله‌گی وارد مکتب محجوبه هروی شد. وی شاگرد ذکی و لایق بود که هم‌واره از طرف والدین نیز تشویق می‌شد.

برادر نادیا، محمد شفیع نورزایی می‌گوید: « وقتی نادیا در صنف پنجم مصروف تعلیم بود، روزی با چشمان پر اشک به خانه برگشت. مادرش موضوع را جویا شد. نادیا شکایت داشت که در حق او بی‌انصافی شده است. بخاطری‌که وی کوچک‌ترین عضو صنف است، معلم صاحب نمره او را کم‌داده در صورتی‌که به تمام سوالات پاسخ درست نوشته است؛ اما یکی از صنفی‌هایش که تنبل‌ترین عضو صنف است، او را نمره پوره داده، بخاطری‌که خواهرزاده معلم است. تا آن‌زمان نادیا آن‌قدر جدی و عصبانی نشده بود، مادر دل‌داری داده و وعده سپرد تا فردا با او به مکتب برود و موضوع را روشن کند. آن‌شب نادیا بسیار ناآرام بود و همین بود که طبع شعری وی شگوفا گشت؛ و اولین شعرگونه‌اش را نوشت.»

وسیله‌ی دوای درد شاگرد

چرا هرگز نیایی سویی ما تو؟

همی‌خواهم که با من یار گردی

دهی پایان به این رنج و بلا تو

فردای آن روز نادیا این شعر نوشته‌اش را برای هم‌صنفی‌ها و استادان خویش خواند. از آن روز به بعد استادان وی بیشتر به خلاقیت، توانایی و استعداد نادیا پی برده و خواهان حق او از معلم تاریخ وی شدند.

این انگیزه‌ی بود که نادیا را برای ادامه سرودن شعر ترغیب نمود. وی بعد از آن اتفاق همیشه در برنامه‌های فرهنگی سهم گرفته و شعرنوشته‌هایش را به خوانش می‌گرفت. او کم‌کم در بین هم‌صنفی‌هایش از جایگاه خاص برخوردار شده و روابط استادان نیز با وی گرم‌تر شدند. 

وی هنوز دوران مکتب ـ متعلم صنف دهم ـ خویش را می گذارند که حکومت قدیم افغانستان از هم پاشیده و حکومت فعلی تحت نام امارت اسلامی بر هرات تسلط یافته و نادیا همانند هزاران دختر این سرزمین از تعلیم بازماندند. حس شاعرانه نادیا انجمن، پای او را به مجموعه‌ی «سوزن طلایی» که توسط فرهنگ‌دوستان هرات ایجاد شده و کاراهای شعری را انجام می‌داد؛‌ کشانیده و اشعارش را از طریق این انجمن در معرض دید عام قرار دهد.  

وی به‌طور مستمر برنامه‌های این نهاد را دنبال نموده، به فعالیت‌های خویش در این مجموعه ادامه داده تا این‌که اشعار وی در یک مجموعه به نام «گل دودی» شکل گرفت. ترکانی در باره‌ی این مجموعه نادیا انجمن می‌گوید: «نادیا در این مجموعه‌ی شعری نه تنها در بیان درد خود و درد هم‌جنسان خود حکایت‌گر توانمندی است؛ بلکه به عنوان یک شاعر نیرومند توانسته است مهر فردیت دخترانه و زنانه‌ی خود را چنان با صلابت بر شعرش بکوبد که هر خواننده‌یی بدون نگاه به نام شاعر، نشان سراینده سروده‌های رسالت‌مندانه‌ی زنی آگاه، با دیدگاه، با بینش، با درد و درک از روز و روزگار خود و هم‌نوعانش را می تواند بیابد. او از جمله نادر شاعر زنانی بود، که برای زن افغان هویت داد.»

نادیا عواطفِ داشته‌های ذهنی و احساسات خویش را در قالب‌های ادبی شعری، نو و كهن فارسی بیان می‌كرد،‌ بنا بر روایت نورزایی؛ نادیا، روزها نیز حتی هنگام غذا پختن در آشپزخانه،‌ كتاب و قلم را از خود  دور نمی‌کرد. در زمان تسلط دوره‌ی قبلی حکومت سرپرست كه اكثر جوانان از اثر نداشتن برنامه و سرگرمی به گوش كردن نوارهای تیپ، سی‌دی، تماشای فلم‌های هندی و ایرانی روی آورده بودند، نادیا بیشتر شنونده برنامه‌های رادیوی بی‌بی‌سی بوده است.‌ بخصوص برنامه‌های نیم‌روزی آن.( جوینده یابنده است)، نادیا در وقت نا امیدی و انزوای دختران به آرزوی بزرگش كه همانا آشنایی با پوهنوال محمد ناصر رهیاب استاد ورزیده دانشكده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هرات بود،‌ دست یافت. در آن زمان كه زنان و دختران جرأت خارج شدن از خانه را نداشتند،‌ نادیا به اجازه پدر با شجاعت تمام به خانه استاد می‌رفت و از دنیای دانش و تجربه او مروارید می‌جست.‌ رفته رفته غزل‌ها و اشعار نادیا رنگ و بوی بیشتر می‌یافت و ذوق نیكو و طبع روانش روزبه‌روز شگوفا می‌شد. نادیا در آن‌زمان هنرخیاطی را نیز به بهترین صورت درآموزش‌گاه خصوصی خیاطی آموخت. این در حالی بود كه تحقیق و مطالعه كتب سعدی،‌ حافظ شیرازی،‌ مولانای بلخ، بیدل دهلوی، مهدی سهیلی، سهراب سپهری،‌ نیمایوشیج، فریدون مشیری،‌ فروغ فرخزاد،‌ پروین اعتصامی،‌ قهار عاصی،‌ رمان های جلال آل احمد، صادق هدایت، فهیمه رحیمی،‌ نسرین ثامنی و… و اصلاح كردن آثار ادبی دیگر نویسنده‌گان جوان در همكاری با انجمن ادبی هرات و معمولاً كارخانه را هم در پروگرام روزانه داشت.

برادر نادیا گفته است: در سال 1381  بعد از ختم دوره قبلی حکومت سرپرست، ‌وقتی دروازه‌های مكاتب بر روی دختران باز شد،‌ نادیا زندگی تازه یافت. در آن وقت طبق امریه وزارت معارف به امتحان كنكور راه یافت و به رشته دل‌خواه خود كه همانا دانشکده زبان و ادبیات فارسی بود،‌ پذیرفته شد. این موفقیت برایش روح تازه‌ی بخشید و آن‌قدر خوشحالش ساخت كه گویا كسی جهان را به او بخشیده است.

نادیا همانند دوران مكتب، در فاكولته نیز دانشجوی ممتاز و شایسته ماند. در طول هفت سمستر گذشتانده‌اش اول نمره عمومی دانشكده ادبیات و علوم بشری دانشگاه هرات بوده است. وی روزبه‌روز به دست‌آوردهای چشم‌گیری دست‌یافته و چندین برگ‌ تقدیرنامه و تحسین نامه را چه از طریق دانشگاه و چه انجمن ادبی هرات بدست آورده‌ است. در پوهنتون بورسیه‌های تحصیلی دراز مدت و كوتاه مدت به او میسر می‌شد. در سال سوم تحصیلی به اتفاق ده تن از استادان و محصلان اناث فاكولته جهت سیر علمی و دیدار از اماكن و مراكز فرهنگی،‌ هنری،‌ تاریخی و نیز دانشگاه‌ها به ایران سفر كرده‌اند. وی درین سفر توانست با برخی از شعرا و نویسندگان ایرانی دیدار، ملاقات و تبادل نظر و تجارب نماید. از جمله او موفق شد تا دانشمند بزرگ و فیلسوف بی‌نظیر معاصر، دكتور حسین الهی قمشه‌ای را‌ كه همیشه علاقه‌مند و شنونده بحث‌های علمی و فلسفی او از طریق تلویزیون بود، ملاقات نماید و مورد تشویق و تحسین او قرار گیرد.

همان‌طوری‌که اشعار رابعه بلخی پر از سوزوگداز است، اشعار نادیا نیز خالی از سوزوگداز نیست. نادیا دردهای انسانی و اجتماعی را در اشعار خود بیرون داده که ژرفای عاطفه‌‌ی مخصوص یک زن را بیان می‌کند. تقدیر روزگاری طوری چرخید که نادیا خودش نیز طعمه‌ي نابرابری‌ها شد، نهال قامت او همانند هم‌جنس‌های خود ناشگفته ماند و توسط شوهرش، گل امید وی چیده شد.

نادیا بیشتر در عالم معنی سیر می‌كرد تا زندگی مادی؛ اما در اواخر سال 1382 خورشیدی پس از چندین جواب رد به خواستگاری‌های ممتد خانواده فرید احمد مجید نیا، بر تقدیر الهی گردن نهاد و به عقد وی در آمد. بعد از یك مراسم ساده عروسی در خزان 1383  خورشیدی به خانه شوهر رفت. اندكی بیشتر از یك سال زندگی مشترك را گذشتانده بود كه بالاخره شب 15 عقرب1384  خورشیدی پایان دردناك زندگی كوتاه اما پر ثمر نادیا انجمن 25 ساله گشت. در حالی‌كه بیشتر از دو ماه به پایان دوره تحصیل این دانشجوی برجسته و امید فردای دانشکده زبان و ادبیات و علوم بشری دانشگاه هرات نمانده بود،‌ در اثر خشونت‌های خانوادگی مرغ روحش به سوی عرش خدا پرواز كرد و كتاب زندگی وی برای همیشه بسته شد. فردای آن‌روز در زیر اشك‌های آسمان پیكر معصوم شاعر خوش قریحه و با استعداد ادبیات معاصر دری، در جوار آرامگاه پیر هرات حضرت خواجه عبدالله انصاری(رح) در میان نوحه و زاری هزاران تن از وابستگان، دوستان،‌ جامعه فرهنگی و سایر شهروندان سوگوار و ماتم‌زده رخ در نقاب خاك كشید.

درون‌مایه‌ی اصلی اشعار نادیا انجمن، اندوه زنی است که که سختی‌ها و ناملایمی‌های روزگار او را از مدار اجتماع به گوشه‌ی رانده و تا حیات کم‌رنگ تجربه کند. اما این توقف اجباری سد راه نادیا نشده و وی ناملایمت‌های روزگار را از طریق سرودن اشعار خویش به تصویر کشیده است. بیشتر محتوایی اشعار وی غم‌گینانه بوده که حکایت از انزوا، تنهایی و مرگ، یأس و ناامیدی، مظلومیت، اسارت و… دارد. از این شاعر خوش‌قریحه‌ي زبان فارسی دو اثر  تحت عنوان‌های «گل دودی و یک سبد دلهره» به طبع چاپ آراسته است.

کم‌رنگ‌ترین واژه‌ی دیوان حیاتم

 در خط کج و ریز، که خوانا شدنی نیست

بگذار که ناخوانده و بیگانه بمیرد

 این واژ ه نفرین شده معنی شدنی نیست

(نادیا انجمن)

نویسنده: محمدرضا رامز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا